خاطرات سونوگرافی پسرمون که دخترشد
سلام دخترکم تاج سرم مهربونم دختر نازم بیا برات تعریف کنم خاطرات 25 تیر 91 رو عصر روز 24 با بابایی رفتیم مهاباد خونه ی دایی که دوقلوهای نازی داره وای فداشون بشم من پسر دایی ها شاهین و شاهو مامانی رو میشناختن هم این که از دررفتیم توو شرو کردن به خنده و ورجه ورجه و مامانی رو با اون زبان شیرین صدا میزدن همگی با هم شب رفتیم پارک صبح زود به سمت ارومیه حرکت کردیم صبح ساعت 10 نوبت داشتیم بابای رفت ماشینو پارک کن منو دخمل گلمم رفتیم نوبت سونو رو با منشی هماهنگ کنیم بابا یی هنوز نیومده بود که ما هم چند تا برگه که باید کپی می گرفتیم باهم دوتایی رفتیم کپی گرفتیم و اومدیم که بابایی هم دو درمطب منتظر بود&nbs...
نویسنده :
بهار مامان ناریا
9:05